سفارش تبلیغ
صبا ویژن
bax خنک

 نفر داشته توی دریا غرق میشده، بلند بلند داد میزده: کمک، من شنا بلد نیستم! یک نفر داشته رد میشده میگه: حالا منم تنیس بلد نیستم، باید داد بزنم

وقتی که رفتی هم روحم سوخت هم جیگرم . با رفتنت دوگانه سوزم کردی

دو نفر با هم دعواشون میشه، میبرنشون کلانتری.افسرنگهبان از اولی میپرسه: اسمت چیه؟ یارو با بیخیالی میگه: فِری... افسره حسابی چپ و راستش میکنه، گفتم اسمت چیه؟ یارو که حساب دستش اومده بوده میگه: فریدون قربان! افسره برمی‌گرده به اون یکی میگه اسم توچیه؟! طرف اسمش قلی بوده، یکم فکر میکنه بعد با ترس جواب میده: قولیدون


 


از غضنفر سوال می کنند؟ عامل اصلیه طلاق چیه؟ میگه ازدواج.


 


می دونی فرق تو با کفش چیه/ کفش لنگه داره ولی تو نداری جیگر


 


یارو سرش میخوره به میلة وسط اتوبوس، جا به جا ولو میشه کف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز میکنه میبینه ملتی که واستادن بالا سرش میله رو گرفتن، میگه: ولش کنین ببینم چی میگه!


 


به طرف می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی کار می کنی می گه می فروشمش باهاش وانت می خرم


 


به غضنفر میگن یه جمله ادبی بساز که توش از کلمات چالش و پرسش استفاده شده باشه میگه چندروز پیش عموی بیوک اقامرد، بردیم چالش کردیم بعدش رفتیم چلوکبابی و بیوک اقاسه پرس چلوکباب سفارش داد و دو پرسش رو من خوردم


 


نداری...متاسفانه نداری...البته تقصیری هم نداری که نداری...نداری دیگه من چیکار کنم...دست خودتم نیست که نداری...خوب نداری دیگه!!!جیگر حرف نداری!!!


 


یه مورچه با یه فیل ازدواج میکنند بده چند ماه دعواشون میشه فیله میخواسته مئرچه رو مکشه مورچه میگه:اگه به من رحم نمیکنی اقلا به بچه فیل تو شکمم رحم کن


 


به غضنفر میگن یه جمله بساز که توش کلمه ستایش داشته باشه میگه توی بازار سه تا پیرهن خوشگل دیدم هر ستایش رو خریدم


 


یه جوجه تیغی با یک کیوی راه میرفته می گن این کیه ؟می گه برادرمه رفته سربازی


 


میدونی چرا بابانوئل امسال نیامده ؟شلوارش تو چکمه ش بوده گرفتنش!


 


تو دلم جا داری کاره دنیا رو میبینی دله من شده گاوداری


 


یه گل دیدم خواستم برات بخرم رفتم از فروشنده قیمتشو پرسیدم گفت اون گل نیست اینه است


 


یه روز یه نفر به یکی میگه انگار من شما رو تو دبی دیده بودم طرف میگه نه من اصلا دبی نرفتم اون یکی میگه خوب منم نرفتم حتما دو نفر دیگه بودن که همدیگرو دیدن


 


یه نفر میخوابه تو خواب جند نفر تهدیش میکنن میترسه فردا با دوستاش میخوابه


 


غضنفره میره بخوابه دو تا تشک میندازه بهش میگن چرا دوتا...میگه اخه دو شبه که نخوابیدم


نوشته شده در یکشنبه 87/11/20ساعت 12:21 صبح توسط مهراد نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ